قلم توتم من است.
قلم توتم ماست.
به قلم سوگند،
به خون سياهى كه از حلقومش مىچكد سوگند،
به رشحهء خونـى كه از زبانش مىتـراود سوگند،
به ضجههاى دردى كه از سينهاش بر مىآيـد سوگند،
كه توتم مقدسم را نـمىفروشم.
به دست زورش تسليم نـمىكنم،
به كيـسهء زرش نـمىبـخشم،
به سرانگشت تزويرش نـمىسپارم،
دستم را قلم مىكنم و قلمم را از دست نـمىگذارم.
چشمهايم را كور مىكنم،
گوشهايم را كر مىكنم،
پاهايم را مىشكنم،
انگشتانم را بندبند مىبُرم،
سينهام را مىشكافم،
قلبم را مىكُشم،
حتى زبانم را مىبُرم و لبم را مىدوزم،
اما
قلمم را به بيگانـه نمىدهم!